انتخابات ۹۳ و آرایش قومی قدرت
اگر عبدالله عبدالله، اشرف غنی احمدزی و زلمی رسول را سه چهرهی جدی و سرنوشتساز انتخابات ۹۳ بدانیم، دو تن از این سه نفر قانون نانوشتهی تقسیم قومی قدرت را به دقت مراعات کردهاند. عبدالله معاون اولش، با همهی گمنامی، پشتون و معاون دومش هزاره است. زلمی رسول نیز معاون اولش را از میان تاجیکها و معاون دومش را از میان هزارهها برگزیده است. اما اشرف غنی احمدزی این معادله را به صورت سنت شکنانهای برهم زده است. معاون اول پیشنهادی او ازبک است، هرچند هزارهها در نگاه آقای احمدزی نیز مقام سوم قدرت را از آن خود کردهاند. تاجیکها در حلقهی قدرت آقای احمدزی مهرهی مفقوده به حساب میآید. آیا میتوان این عمل آقای احمدزی را بیتوجهی و حتا بیاحترامی نسبت به قوم تاجیک دانست؟ آقای احمدزی چه معیاری برای جابهجایی مهرهها داشته است؟ با چه معیاری ازبکها جای تاجیکها را گرفتهاند؟ از نظر سیاسی این جابهجایی قومی قدرت چه معنایی میتواند داشته باشد؟
برداشت عام این است که در تاریخ سیاسی افغانستان تقسیم قومی
قدرت با حکومت آقای کرزی آغاز شده است. در نظام سیاسی آقای کرزی،
نخستینبار مارشال فهیم مسئولیت نمایندگی از قوم تاجیک و محمد کریم خلیلی
نمایندگی قوم هزاره را به عهد گرفتند. اما واقعیت این است که تقسیم قومی
قدرت ریشههای بسیار عمیقی در تاریخ سیاسی کشور دارد. اصلا حکومتهای
قومی–خاندانی سنتیترین نوع حکومتها در تاریخ بشر به حساب میآید.
بنابراین، به قدمت عمر تشکیلات حکومتی در افغانستان، تقسیم قومی قدرت نیز
ریشهدار و کهنه است. حاکمیت یک قوم بر همهی اقوام دیگر و سپردن منصبهای
کمارزشتر به دیگر اقوام، بارزترین معنای تقسیم قومی قدرت است. حاکمیت
افغانستان بین چندخانوادهی مشخص از قوم پشتون دست به دست گشته و هرکدام
از این خانوادهها که به قدرت رسیدهاند، نه تنها ادعای نمایندگی از قوم
پشتون، بلکه داعیهی نمایندگی از همهی اقوام ساکن در افغانستان را
داشتهاند. برخی از اربابان قدرت البته با صراحت اقوام دیگر را شایستهی
حکومت و سهم گرفتن در بازیهای سیاسی ندانسته و آنان را خدمتکار قوم برتر
به حساب آوردهاند. در چنین ادبیاتی، تاحیکها سقاو، هزارهها جوالی،
ازبکها مزدورکار و در نهایت پشتونها حاکم و ارباب ازلی و ابدی این سرزمین
شمرده شدهاند. با این تعبیر، نظام حاکم همواره از پشتونها نمایندگی کرده
و تنها پشتونها شایستگی حضور در نظام سیاسی را داشتهاند. حکومت را فقط
حق پشتونها بدانیم یا این که آن را بین همهی اقوام تقسیم کنیم، «قومیت»
معیار اصلی ما برای تقسیم قدرت بوده است. به همین دلیل، حکومتهای فاشیستی
خاندان محور نیز نظامهای سیاسی برخاسته از تقسیم قومی قدرت به حساب
میآیند.
آقای کرزی نخستین کسی بود که برای عادلانه کردن تقسیم قومی
قدرت قدم برداشت. او قطعا نخستین کسی نیست که تقسیم قومی قدرت را بنیان
نهاده است. آقای کرزی کوشید که قدرت را به صورت عادلانه بین همهی اقوام
تقسیم کند. البته واقعیت این است که سازوکار توزیع عدالت سیاسی کاملا در
سطح و در شکل نظام سیاسی باقی ماند و هیچوقت تا لایههای عمیق تصمیمگیری
پیش نرفت. آقای کرزی نظام سیاسی را بهسرعت تبدیل به ریاستی کرد تا همهی
قدرت مدیریتی کشور کاملا در یک نقطه تمرکز داشته باشد و معاون اول رییس
جمهور عملا کاری جز پر کردن جای خالی رییس جمهور را نداشته باشد. البته
رییس جمهور هم در تمام مدت زعامت خود هیچوقت جایش را خالی نگذاشت تا امکان
تصمیمگیری و ایفای نقش تاجیکها از طریق معاون اول فراهم شود. معاون دوم
ریاست جمهوری اساسا برای ارائهی لبخندهای دیپلوماتیک ساخته شده و از نظر
ساختاری کاملا خارج از حیطهی تصمیمگیریهای کلان طراحی شده است.
اما همین کار فرمالیته هم نتایج زودرس زیادی داشت. هزارهها
عموما خلیلی را نماد هویت سیاسی و دلیل مشروعیت در مشارکت سیاسیشان
میپنداشتند. تاجیکها نیز مارشال فهیم را نه فقط نمایندهی تاجیکها در
سازمان قدرت، بلکه به عنوان سند صلاحیت تاجیکها در مالکیت قدرت سیاسی
میشمردند. البته این رویاها و تعبیرهای سادهلوحانهی قومی بهزودی نقش
برآب شدند و فهیم و خلیلی فقط توانستند نمایندهی شهرت و اشتهای
سیریناپذیر خودشان شوند. اما اصل تقسیم قومی قدرت طرفداران زیادی در میان
مردم پیدا کرد. افغانستان جامعهای است که در آن هنوز که هنوز است راسها
حکومت میکنند نه رایها. رای یک خان به هیچعنوان مساوی با رای یک دهقان
نیست. رای یک خان همواره رایها بوده است، نه رای. به همین دلیل، یک خان نه
تنها از یک جمع بزرگتر نمایندگی میکند، بلکه او به جای همهی آنها
تصمیم میگیرد و به جای همهی آنها رای میدهد. خان کسی است که به جای
دهقانانش میاندیشد، به جای آنها تصمیم میگیرد و به جای آنها عمل
میکند. در چنین سیستمی، خان هویت جمعی گروهی از مردم به حساب میآید.
کار آقای کرزی این بود که سیستم فیودالیتهی نمایندگی سیاسی
را کمی قابل تحملتر بسازد. این سیستم قابلیت امروزی و مدرن شدن را ندارد.
در نظام دموکراتیک هیچکس بیش از یک رای ندارد. اگر سرمایهداران بزرگ هنوز
بیش از یک رای دارند، نشانگر زنده بودن و جریان داشتن نظام فیودالیتهی
نمایندگی سیاسی است. به هر روی، آقای کرزی تلاش کرد تا کمی عدالت بورزد و
اقوام بزرگ افغانستان بتوانند خودشان را در آیینهی تقسیمات اداری دولت
ببینند. اما یک سوال بسیار جدی و ساختاری در این خصوص قابل طرح است.
معاونان رییس جمهور از اقومشان در دولت نمایندگی میکنند یا از دولت در
درون اقوامشان؟ اگر این افراد نمایندهی اقوامشان به حساب میآیند، در
این صورت نباید به صورت انتصابی به این مقام برسند. این افراد باید توسط
اقوامشان برای تصدی این پستها گزینش شوند. اگر این افراد دولت را در درون
اقوامشان نمایندگی میکنند، بازهم از نظر تیوریک یک مسئلهی غیرقابل
فهم است. دولت خود یک نهاد نمایندگی است. یک نهاد نمایندگی نمیتواند برای
کسانی که قرار است از آنان نمایندگی نماید، برای خود نماینده تعیین کند. به
عبارت دیگر، کل حیات دولت استوار بر وظیفهی نمایندگی است، اما این
نمایندگی یکجانبه است. دولت خود نمایندهی ملت است. اگر دولت بخواهد برای
خود نیز نماینده برگزیند، به این معناست که یکی از نمایندگیها را به
رسمیت نمیشناسد. یا خود را نمایندهی کل مردم نمیداند، یا نمایندگی در
بین اقوام برایش شکل تعارفات سیاسی را دارد.
بگذارید که سوالم را یکبار دیگر تکرار کنم: معاونان رییس
جمهور از اقوام خود در میان دولت نمایندگی میکنند یا از دولت در میان
اقوام؟ با توجه به واقعیتهای حاکم بر جامعه و بهویژه دولت فعلی، به نظر
میرسد که پاسخ آقای کرزی به این پرسش، ترکیبی از هردو پاسخ باشد.
معاونان به شکلی از اشکال نمایندهی اقوام خود در داخل دولت به حساب
میآیند و درعین حال نمایندهی دولت در امور آن اقوام. به عنوان مثال، این
طبیعی است که آقای خلیلی مساوی به یک رای نیست. آقای خلیلی حتا کاربردی بیش
از تولید رای دارد. آقای خلیلی همچون خانی است که مالک رایهای زیادی
بوده و در بازیهای سیاسی میتواند این رایها را به کار بیاندازد. این یک
طرف ماجرا، طرف دیگر ماجرا نیز از همین قرار است. به عنوان مثال آقای،
مارشال فهیم نمایندهی کرزی در میان تاجیکها به حساب میآید. به عبارت
دیگر، مارشال فهیم چهرهی تاجیکی کرزی است. اگر کرزی تاجیک میبود، به
شکل، شمایل و رفتار مارشال تبارز میکرد. این مسئله نشان میدهد که آقای
کرزی اگر مارشال در کنارش نباشد، صرفا یک پشتون است. آقای کرزی به عنوان
رییس جمهور، نمایندهی قوم پشتون بوده و فقط از آنان نمایندگی میکند.
عملکرد آقای کرزی نشان میدهد که در تمام مدت زعامتش، یا کاملا خنثا عمل
کرده یا صرفا یک پشتون قومگرا بوده است. کرزیای که در میانهی تعادل
بایستد و بتوان سیرت و صورت اقوام دیگر را نیز در او دید، در تعاملات سیاسی
افغانستان کاملا غایب است. به همین دلیل، برای کرزیای که همیشه کرزی است و
همواره جانب قوم خود را نگه داشته، لازم بود که کسی مثل خلیلی باشد تا
بتواند زبان او در میان هزارهها باشد یا مارشال فهیم که نمایندهی او در
میان تاجیکها باشد.
این شاید واقعبینانهترین تصویر از ساختار معاونان رییس
جمهور باشد. در چنین حالتی، ازبکها از حلقهی قدرت غایب بودند. بیجهت
نیست که جنرال دوستم سهم چندانی در دسترخوان قدرت نداشت. طبیعی است که در
ساختار تقسیم قومی قدرت، اقوام کوچکی چون پشهای، نورستانی و… شامل ترازوی
عدالت نیز نمیشوند. عدالت در تقسیم قومی قدرت نیز عدالتی است بر پایهی
زور، نفوس و نفوذ بیشتر. اگر رییس جمهور نمایندهی همهی اقوام نیست، چه
کسی از پشهایها نمایندگی میکند؟ هیچکس.
آقای احمدزی با گزینش یک ازبک به عنوان معاون اول خود،
تاجیکها را عملا از حلقهی نمایندگی درجهی دوم حذف کرده است. ازبکها که
در همهی عمرِ زعامت کرزی حلقهی مفقودهی قدرت بود، اینک در مدل تقسیم
قومی قدرت آقای احمدزی، در برج نمایندگی مینشیند و تاجیکها از این دایره
رانده میشوند. هزارهها البته همچنان به عنوان شهروندان درجهی سوم این
سرزمین باقی میمانند. این کار چه معنایی میتواند داشته باشد؟ چرا آقای
احمدزی ازبکها را برتاجیکها ترجیح داده است؟ چه عوامل سیاسی و اجتماعی
باعث شده است که آقای احمدزی منافع بازی با ازبکها را بیشتر از تاجیکها
بیابد؟ آیا میشود این عمل را نوعی هنجارشکنی در قانون تقسیم قومی قدرت به
حساب آورد؟
تاجیکها و هزارهها در چندانتخابات گذشته حداقل به دو
دستهی درون قومی متخاصم تقسیم شدند. بخشی از رای هزارهها همیشه با آقای
محقق بوده است و بخش باقی مانده از آن آقای خلیلی. تاجیکها نیز دچار
چنددستگی شدیدی شدهاند. خانوادهی مسعود، عبدالله، قانونی، فهیم و…
هرکدام از این نامها رایهای زیادی را به دنبال خود میکشد. تمام تلاشها
برای یکسوسازی این نامهای معروف و مؤثر نیز بیتأثیر بودهاند. با این
حساب، اشرف غنی احمدزی میدانست که به دست آوردن نیمی از رای تاجیکها،
تقریبا ناممکن است. چون عبدالله عبدالله بخش قابل توجهی از رای این قوم را
به خود اختصاص خواهد داد. احمد ضیا مسعود چندرای میارزد؟ چقدر میشود به
رایهای او امیدوار بود؟ ازبکها برخلاف تاجیکها و هزارهها، تقریبا
یکدست و یکپارچه مانده است. این نکتهی ظریفی بوده که در انتخابات قبلی
به آن توجه نشده است. یک قوم کوچک یکدست گاهی نقشی بهتر از یک قوم بزرگتر
بازی میکند. به نظر من، این نکتهای است که آقای احمدزی را وادار به یک
ریسک بزرگ سیاسی کرده است. معاونت اول اگر نشانگر جایگاه دومین قدرت سیاسی
کشور باشد، باید به قومی تعلق گیرد که دارای دومین جایگاه از نظر نفوس
باشد. سپردن این قدرت به قومی که در درجهی چهارم نشسته است، میتواند
عواقب ناخوشآیندی برای تعادل و تعامل سیاسی کشور داشته باشد. در شرایط
فعلی، به نظر میرسد که ازبکها هم برای حمایت از آقای احمدزی و هم برای
حمایت از جایگاه سیاسی جدیدشان با تمام توان بسیج خواهند شد تا بتوانند
همهی رای قوم ازبک را به پای آقای احمدزی بریزند و هم جایگاه جدید
سیاسیشان را استوارتر و قابل اعتمادتر بسازند. این چیزی است که به
هیچعنوان نمیشد آن را از اتحاد با احمد ضیا مسعود به دست آورد. آقای
خلیلی نیز از یک منظر حداقل نیم رای جامعهی هزاره به حساب میآید. نصف
رای هزارهها با همهی ازبکها میتواند یک وزنهی سیاسی قابل ملاحظهای
باشد و وزن آن در حدی خواهد بود که گروههای کوچک و بزرگ متعلق به پشتونها
را روی محوریت آقای احمدزی متحد نماید. به نظر میرسد که آقای کرزی در حال
چرخش به همین سوست و بعید به نظر میرسد که آقای رسول بخواهد تا پایان خط
به مبارزهاش ادامه دهد.
برای آقای احمدزی دشمنی تاجیکها موضوع چندان جدی نخواهد بود.
اگر حضور و نقش فداکارانهی ازبکها بتواند احمدزی را به تخت ریاست جمهوری
برساند، با تاجیکها میتواند مشکلش را بهتدریج حل کند. تاجیکها آنچنان
دسته دسته شدهاند که جلب رضایت گروههای کوچک تاجیک احتیاج به صرف
هزینهی سیاسی و اقتصادی زیادی ندارد. در این بازی قدرت، هرچند وقوع درگیری
بین نمایندگان قوم تاجیک و آقای احمدزی اجتنابناپذیر مینماید، اما
میدان نبرد سیاسی تا میانهی نمایندگان ازبکها و تاجیکها نیز توسعه خواهد
یافت. آقای احمدزی میداند که اگر بتواند اختلافات ریشهدارتر و عمیقتری
میان اقوام فارسیزبان بیاندازد، خروج قدرت از سلسلهی پشتونها را برای
سالهای متمادی به تعویق خواهد انداخت. به همین دلیل، به نظر میرسد که
آقای احمدزی میخواهد چهرهی روشنتر و آشکارتری از پشتونیزم افراطی را به
نمایش بگذارد که در بهای معامله با سران اقوام کوچکتر، حضور قدرتمندانه و
علنی پشتونیزم فراهمتر شده است.
آقای احمدزی نیز باید بهای سنگینی را برای به دست آوردن رای
ازبکها بپردازد. اولین پیامد این کار، حذف شدن تاجیکها از دایرهی تقسیم
قومی قدرت است. دومین مسئله این است که کار کردن با آقای دوستم چندان کار
سادهای نیست. دوستم از سلسلهی رهبرانی است که برخلاف خلیلی و فهیم،
هنوز رهبر مانده است و بهسختی میتواند برای خود رهبر یا آقا بالاسر تصور
کند. دوستم کسی است که در طول حداقل سه دههی گذشته فقط امر کرده است و
هیچوقت نخواسته که امر کس دیگری را اجرا کند. آقای احمدزی ناگزیر است که
با او با احتیاط و انعطاف برخورد کند. گذشتهی سیاسی آقای دوستم، بهویژه
نبردهای بیامان این مرد با طالبان نیز میتواند دردسرهایی برای آقای
احمدزی بیافریند. آقای احمدزی نیز قطعا، چون پادشاه سلف خود، به دلیل
مسایل قومی قصد برخورد جدی با طالبان را نخواهد داشت. حضور دوستم در تیم
تصمیمگیری او میتواند تنش میان او و طالبان را افزایش دهد.
با این همه، هم ازبکها به رهبری دوستم و هم آقای احمدزی
روزهای دشواری را پیشرو خواهند داشت و تلاشهای زیادی باید صرف ایجاد
اعتماد و احترام بین آنان و تقلیل تنش با تاجیکها شود.
منبع : http://www.etilaatroz.com/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-93-%D9%88-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%82%D9%88%D9%85%DB%8C-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA/