برچسب‌ها

۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه

معرفت با شخصيت هاي بزرگ افغانستان: عبدالله عارف چاه آبي سرايشگر شهير افغانستان


عبدالله عارف چاه آبي نه تنها در زادگاهش افغانستان كنوني كه درپار دريا ويابخارا، سمرقند وتاجيكستان امروز مشهور وشناخته است. عارف كه دردهكده تخن آباد ولايت تخار دريك خانواده تاجيك تبار ديده به دنيا گشود، همچنان كه شهرهاي تخار وبدخشان، كابل وكندز راستايش مي‌كند، شهرهاي بخارا، سمرقند، ترمز، قراتيگين، پته كيسر، كولاب، بلجوان وخوقند را رانيز وصف نموده، درآن شهرها زيسته دوستاني داشته است. 

سال تولدعارف را1260 خورشيدي برابر با 1886 دانسته اند، كه بعداز 62 سال زندگي پربار درسال 1322 برابر 1943 پدرود حيات گفت.


عارف كه هنوز نوجوان بود با پدرش سعدالله باي به سيروتجارت درشهرهاي مختلف تاجيكستان امروز آغازنمود ودرآواني كه 25 سال داشت براي نخستين بار، با 200 گوسفند چاري، به كولاب آمد وازآن  جا به قراتيگن وخوقند رفت ودربرگشت اموال وفرآورده هاي آسياي ميانه را به تخارستان برد. عارف اين رفت وآمد تجارتي را سالانه چندين بار انجام مي داد. كه دركنار كسب ثروت وخواسته، ياران ودوستان خوبي راهم درشهرهاي كولاب قراتيكن، بلجوان، خوقند، بخارا وسمرقند يافته بود. درنتيجه آن موانستها اشتراك درمجالس بيدل خواني ماوراءالنهري توانايي زيادي درتفسير وتحليل اشعار ميرزا بيدل دريافته بود. 
درموردتحصيل عارف، گفته مي شودكه اوتحصيلات خصوصي اش را نزد ملاعبدالحكيم درزادگاهش فراگرفت بعد درمدرسه تخن آباد به ادامه آموزش پرداخت. عارف خط ونگارش را از ميرزا آدينه محمد عاجز فراگرفت وبا تأثير پذيري وتشويق عاجز به سرايش شعر پرداخت. عبدالحكيم ولوالجي درتذكره چراغ انجمن ازعارف ياد نموده ورساله اي را به نام يوسف وزليخا به او نسبت مي‌دهد با اين وعده كه درجلد دوم چراغ انجمن آن رامعرفي خواهد كرد كه با دريغ جلد دوم، چاپ نشد. برخي ازدانشمندان ونويسندگان ديگر نيز پيرامون عارف واشعار او مطالب ومقالاتي نوشته اند كه از آن شمار اند: مير سيدعبدالكريم حسيني دربهار بدشخان، مولانا خال محمد خسته دركتاب هاي «معاصرين سخنور» و«يادي از رفته گان» استاد عين الدين درمجله ادب نشريه دانشكده ادبيات كابل وهمچنان چاپ ديوان عارف چاه آبي به كوشش محمد ابراهيم چاه آبي، سال 1373. 

ویرایش عکس : یما سفر
درجستار حاضر به مناسبت بزرگداشت 118 همين سال تولد عارف جستجوي گذرايي داريم بر ويژگي هاي هنري واجتماعي اشعارعارف.

عارف شاعريست اجتماعي، نقاد وشوخ طبع. با آن كه به مناسبت هاي مختلف، نظم هايي از او به جا مانده ديوان چاپ شده او كه بخشي اندك اشعار عارف را دربر مي‌گيرد  وسروده هاي چاپ ناشده اش كه نزد دوستانش به وفرت وجو دارد، اوج وشكوه بيان شاعرانه او را نشان ميدهد. دراين شمار آفريده هايي است كه ازنازك خيالي وشعريت نابي برخوردار است، به گونه اين غزل:
قدت درجلوه اي شوخ ستم بنياد مي لرزد
زانداز خرامت قامت شمشاد مي لرزد
به استقبال فوج خوش نظامي هاي مژگانت
سپاه ازكشورچين تا به فيض اباد مي لرزد
خدنگ ناز را در زه كشد وحشي غزال من
چوشاخ گل، كمان درقبضه صياد مي لرزد
اگر بر كشتن اين بيگنه روزي كمربندي 
زآه دل به دستت خنجر فولاد مي لرزد
نه تنها حسن او تسخير كرد عارف بدخشان را 
زاقليم ختن تاخطه بغداد مي لرزد(2)
تصويرسازي درشعر وتجسم خيال ويافت هاي ذهني درايماژهاي هنرمندانه ازويژگي هاي اساسي شعر به ويژه شعر امروز است. دراشعار عارف اين تصاوير زيبا وناب كه شعر او را تعالي مي بخشد، نمود چشمگير دارد، به گونه‌اين ابيات:
تاقيمت نشه پيماي نشاط وخرميست
هركه ازخمخانه فيض لبت ساغر كشيد(3)
آن شوخ ستمگر از بر من 
چون ناله زتار مي گريزد
زاهد زفراز مجلس ما
دزديست زدار مي گريزد(4)
شهيدم برسرتابوت من نرگس فشاني كن
كز آن درخاك بردم حسرت چشمان جادويت(5)
اي سهي بالا ربودي ازدلم آرام را
ازتبسم  سخت شيرين ساختي دشنام را(6)
خميازه فراق كشم تا به روزحشر
گرنشكني به ساغر الفت خمار ما(7)
خال اگر برگشوه رخساره اش باشد چه باك
هندو هم دارد وطن اندر بخاراي شريف(8)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: دكتور شمس الحق آريانفر 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر