برچسب‌ها

۱۳۹۲ فروردین ۲, جمعه

معرفت با شخصیت های بزرگ افغانستان : جمشید شعله نویسنده و سخن سرای ماهر



همــــــدم من سرالفت نه تو داری و نه من           شيوهً مهـــــــرو محبت نه تو داری و نه من
من و رسوايی عشق و تو و رسوايی حسن          خبر از کوی مـــلامت نه تو داری و نه من
صرفه از عمر گرانمايه نبرديـــم و گذشت         دست بردامن فرصت نه تو داری و نه من
آه و صد آه کزين محفل حسرت چـون شمع
شعله جز اشک ندامت نه تو داری و نه من


ویرایش تصویر : یما سفر
نبشتهً : داکتر جمراد جمشيد
جمشيد شعله شاعر و نويسنده و سخن سرای ماهر ، مرد قناعت ، مرد اراده ، غمشريک دردمندان ، خدمتگار صادق قوم ، با دشمن مداراگر و با دوست فدايی و جانسپار ، مفسر درد و ترجمان داغ ، يکه تاز مصحف ديده ، مبارز جدی و رنجيدهً مقاوم زندانها ، هم بساط صاحبدلان ، همنوای گريه ها ، بيدل شناس معروف و متبحر و فيلسوف و حکيم سرآمد روزگار خود ، در سال 1287 هجری خورشيدی در شهر چاه آب از توابع ولايت تخار قلمروی که اجدادش در گذشته ها آنرا آريآنا می خوانند چشم بهستی گشود.
تولد شعله در جامعهً صورت گرفت که نفوذ عقب ماندگی اجتماعی و بيسوادی بصورت عموم همه چيز را تحت الشعاع قرار داده و بخصوص از معارف و تعليم و تربيه طوريکه معمول روزگار ساير سرزمينها و کشورها بوده در آنجا کمتر سراغ می شد و اگرهم در مساجد و مدارس دينی و مذهبی رايج بوده به احتياجات عمومی جامعه جوابگوی نبوده است.
شعله بعد دورهً دامان مادر و محيط کوچه ، راهی دبستان شد و با سوابق روشن ازآموزشهای مدرسه يی و خانگی و بخصوص از فيض تاثير آموزش کلام مقدس خدا ( قرآن پاک ) و اثر مصاحبت و فاضلانهً شخصيتهای خداپرست چون داملا عبدالکريم مدرس مدرسهً سرحوض گذر اينهً چاه آب و آشنايی به آثار ميرزا عبدالقادر بيدل ، خواجه شمس الدين محمد حافظ ، شيخ سعدی و شهنامهً فردوسی محرز شخصيت و مقامی ثابتی در مکتب و اجتماع گرديد.
جمشيد شعله بعد از ختم مکتب چاه آب عازم خان آباد مرکز نائب الحکومگی قطغن و بدخشان شد و مکتب شش امانی را در آن شهر با احراز مقام ممتاز بسر رسانيد. ولی هنوز چندی نگذشته بود که تغييری در کشور رخ داده امان الله خان در برابر قيام عمومی مردم ترک ميهن نمود و حبيب الله کلکانی دهقانزادهً بيسواد و سرباز جوانمرد و مصحف ديدهً که از باغ سياست هنوز گلی نچيده بود براريکه قدرت تکيه زد.
حاکميت کلکانی در حاليکه انتظار ميرفت ممثل تجديد حيات سياسی غير وابستگی ، مقاومت عليه نظام قبيله سالاری و جبران تاريکی های قرن استعماری می بود بدون شناخت و توافق به جوی سياسی عصردرراس جنبش مقاومت قرار گرفته بيخردانه و نا آگاه از احوال حکومت داری و جهان بينی اشتباهات جبران ناپذيری مرتکب گرديد. دورهً مختصر ( نه ماهه ) امارت حبيب الله کلکانی در مواجهه با بحران بی برنامه گی و عدم آگاهی سياسی و اداری او  و دارو دستهً بيباکی که در اطراف و اکناف کشور بعنوان مامورين او به ظلم و چور و چپاول ملت پرداختند رشته های پيوندش را با مردم بسيار ضعيف و در بعضی حالات کاملا ازهم گسيخته بود. ازجمله در صفحات شمال کشور که در طول تاريخ اکثرا در ثبات حکومات مرکزی نقش سازنده داشتند مامورين او عناصر ضعيف النفس و بيباک و جنايت پيشه بودند مسبب اذيت و انزوای رعيت گرديدند.
اين اوضاع به جمشيد شعله هم که دراين وقت سرمعلم مکتب چاه آب بود تاثير مستقيمی پيش نموده مکتب و مکتب داری اش پايان يافت و به فيض آباد مرکز حکومت بدخشان برده شده و آنجا مدت تخمين شش ماه بشکل نظر بند و محبوس سپری نمود.
نادرخان که از دير زمانی بخاطر دستيابی به سلطنت کار ميکرد با گرفتن نبض و روحيهً قدرتهای منطقه وارد صحنه شده و سپس در اثر دعوت يک لويه جرگه که ثقل آن را موی سفيدان و اراکين ولايت جنوبی تشکيل ميداد به تخت سلطنت تکيه زد و ثباتی را که از چند سال قبل بهم خورده بود دوباره احيا بخشيد.
شعله در سايهً اين رخداد ها و در روشنی کامل از اوضاع سياسی و اداری وطن بمرکز نايب الحکومگی قطغن و بدخشان « خان آباد » مراجعه کرد و درآنجا بواسطهً داشتن خط خوش نستعليق ، کاپی نويس جريدهً اتحاد مقرر گرديد. حين شورش لقی بسرکردگی ابراهيم بيگ ماموريت شعله رخنه يافت و با ناگزيری حضور مستقيم خود در جنگ لقی و بنابر اينکه پيشه نويسندگی داشت ياداشتها را جمعبندی نمود که بعد ها طی سال 1355 هجری شمسی در زندان دهمزنگ کابل کتابی تحت عنوان « جهاد ملت بخارا و حوادث لقی در شمال هندوکش » نگاشت. اين کتاب در واقع بزرگترين سند تاريخ تخارستان بوده و رويداد های سياسی و اجتماعی مردم دو کنار رود آمو را ثبت مينمايد.
شعله در سال 1312 هجری شمسی به دايرهً تحريرات ولايت به نويسندگی و بعد چندی در همان سال کاتب حکومت حضرت امام و درسنه 1314  هجری شمسی سرکاتب مخابرات و درهمان سال معاون جريدهً اتحاد خان آباد مقرر شد. از آن پس سالهای بعدی حيات ماموريت را به اين وظيفه سپری نموده و مدتی هم بحيث مديرو گرداننده جريدهً متذکره کار ميکرد. تخمين هفده سال عمر وی به شهر خان آباد سپری شد و درهمين شهر و درهمين ادارهً جريده اتحاد بود که جمشيد شعله با دو تن از فضلا و سياستمداران دلسوز فرهنگی بدخشان سيدمحمد دهقان و شاه عبدالله خان بدخشی آشنايی حاصل نموده  و هم قلم ، همفکر و همزبان گرديد. آنها دراين شهر و دراطراف جريده اتحاد با مساعدت های سياستمدارانهً شيرمحمدخان نايب الحکومه قطغن و بدخشان که مشوق عمران و آبادی وطن و طرفدار فعاليتهای فرهنگی بود به مثابهً محفل طرفدار تحول طلبی و تنويرعرض وجود نموده و درکمال تدبير و احتياط اساسات يک مقاومت مشروع و مبارزهً ملی را پيريزی ميکنند.
واما ديری نگذشت که اين گروه پراگنده شدند و شعله هم استعفا داده يکسره از کار نويسندگی کنار رفت و بوطن مالوفش چاه آب بزندگی دهقانی بازگشت.
شعله بعد از کارمطبوعاتی ديگرهرگز پشت مناصب و شغل دولتی نگشت. صرفا سه بار به جرگه های بزرگ ملی ( لويه جرگه ها ) در سنوات 1320  ، 1334  و 1343 به نمايندگی مردم قبولی داد و در پايتخت کشور دراين مجالس سهم گرفت. از آنجمله در لويه جرگهً قضيهً پشتونستان با اصرار نمايندگان صفحهً شمال و سمت غرب کشور خطابهً ايراد نمود که سخت مورد غضب و قهر سردار محمد داود خان صدراعظم وقت قرار گرفت. مدتهای بعدی حضور شعله بزندان بقول خودش ضمن دلايل ديگری از همين رخداد نيز منشاء ميگيرد.
تدبير ، استعداد ، دانش و همنوايی و محبوبيت در ميان مردم با شرف چاه آب به شعله ياری داد تا به هر چيزی که چنگ بزند ممتاز ترين شود. درميان سيزده برادر يگانهً آنها بود که از يک پدر ثروتمند و مقتدر ، از گرفتن ميراث منصرف گرديد اما طی چند سال محدودی از برکت دهقانی وطن و تقويت  و پشتيبانی قوم و مخصوصا با خريداری قطعه زمين جنگلی انجيرک که از اسامی شيرخان از توابع خواسار ، تگيه گاه اقتصادی خوبی برای خود اساس گذاشت. بعد ها اين قطعه زمين با تلاشهای شخصی او و ياری طبيعت به يک جنگل پربار پسته عوض شده بود و درحاليکه تشويش آن ميرفت تا آنجا هم مثل زمينهای  درقد و خواجه غار و ارچی ناقلين جای گيرند وبا زور چنگ درمعرض استفادهً مشروع خود و قومش قرار داد. طی سالهای مصروفيت دهقانی زمينهای زراعتی مفيدی را که هرچند در وطن چاه آب همه للمی اند خريداری نموده و بزرگترين زميندار گرديد. چون شعله مرد فرهنگ و عاطفه بود ازاين ثروت استفادهً نا مشروع ننموده تاسيس و تعمير ليسهً چاه آب را رويدست گرفت و عوايد سرشار غله و ذخيره های هنگفتی را طی سالهای خشکی و گرسنگی ها بصورت مجانی در اختيار مردم محتاج بدخشان و تخار قرار داد ، که البته ايندست خير و فداکاری و سخاوت او سبب شد تا درمدتها بند و زنجير محبس ، مردم شمال از هر گوشه و کنار زايرين شعله در محبس دهمزنگ شوند.
در دنيای معنويت و اخلاق نيز شعله به مرکزيت تقليد در آمد. مبارزهً او عليه فساد از جمله دزدی ، امرد بازی ، قمار و امثالهم سبب شد تا اين بدبختی ها از جامعه رخت بندند.
شعله جهت نساختن با اوضاع فاجعه ناک حاکميت منحط  و حيثيت رفتهً قبيله سالاری مدتهای مديدی بزندانهای چاه آب ، بغلان و کابل بسربرد.
حالات دشوار حيات زندان شعله از سال 1352 با ظهور جمهوريت سردار محمد داود خان بصحنهً سياسی کشور مصادف می شود که از آن به بعد نفوذ سوسيال امپرياليزم شوروی درين وطن تسلط يافت. در دستگاه رهبری سردار داود خان وابستگان خط شوروی از نفوذ قابل ملاحظهً برخوردار بوده اند. کرسی های واحد های اداری کشور اکثرا از طرف عناصر خلق و پرچم اداره می شد. احزاب سياسی ، مطبوعات آزاد و تقليد ديموکراسی که درده سال اخير سلطنت محمد ظاهر شاه با تلاش ها و عرقريزی های شخصيتهای وطنخواه چون داکتر محمد يوسف خان ، داکتر روان فرهادی ، سيد قاسم رشتيا ، مرحوم محمد هاشم ميوند وال ، مرحوم داکتر ظاهر ، مرحوم محمد موسی شفيق ، مرحوم حافظ نورمحمد کهگدای ، مرحوم مير محمد صديق فرهنگ ، مرحوم غبار ، مرحوم استاد خليل الله خليلی ، مرحوم محمد علم فيض يارو صد ها تن ديگر اميد رشد  و انکشاف آن ميرفت  و رايج شده بود بشدت سرکوب گرديد. اختناق ، استبداد و خفه کردن آزادی های اساسی انسان حاکم شد و آزادی بيان ، آزدی رای ، آزادی قلم ووجدان جايی برای خود نداشت. محبس دهمزنگ کابل محل تجمع بزرگترين شخصيتهای ملی ، فرهنگی و اسلامی گرديد.
ادامه مطلب را از لینک ذیل دنبال کنید. سپاس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر